سوگند به اسبان دوندهاي كه نفس نفس ميزنند.سوگند به اسباني كه با سم از سنگ آتش ميجهانند. و سوگند به اسباني كه بامدادان هجوم آورند.و در آنجا غبار برانگيزند.و درآنجا همه را در ميان گيرند.…
وقتي«عاديات» را ميخواني تنها با واژه و كلمه روبرو نيستي. گويي اسبان را فرا روي خود ميبيني كه از فراز و نشيب كوهها و دشتها چنان با شتاب ميگذرند كه از برخورد سمهايشان در سنگلاخها جرقه ميجهد، به نفس نفس ميافتند؛ امّا از پاي نميافتند و از توفندگي باز نميمانند تا آنكه بامدادان،خود را به قلب سپاه دشمن رسانده، همچون تندر بر سرشان فرود ميآيند و راه را بر آنان ميبندند.(آيات1تا5).
امّا «عاديات»،تنها حماسه و هجوم نيست كه تأمل و تحليل نيز هست. اين تحليل و تأمل پس از فرونشستن غبار معركه است.(آيه 5به بعد). در اين مرحله است كه نفس اسبها آرام ميگيرد و خاطر رزمندگان از هجوم دشمن آسوده ميگردد. اين دوره از يك منظر، دورهي سازندگي و از منظر ديگر دورهي جمع غنايم و تقسيم آنها و زبانه كشيدن حرصو آز نيز هست. در اين مرحله است كه اسبهاي حرص و طمع حركت را آغاز مي كنند. بسياري از مبارزان ديروز دست از مبارزه ميكشند. حال آنكه جهاد بزرگتر تازه آغاز گشته است.(جهاد اكبر).
آنچه در اين سورهي كوتاه به فشردگي بيان ميشود، داستان مبارزهي انسانها در دو جبههي بيرون و دورن است. انسانها نوعاً در جبههي اوّل پيروز و فرازمندند؛ امّا در جبههي دوم مغلوب و شكست خورده از مبارزه بيرون ميآيند.
در پايان سوره نيز عامل شكست انسان، بررسي و تحليل و سپس درمان ميشود كه همان توجّه به روز بزرگي است كه در آن، آنچه در گورهاست زنده و آنچه در سينههاست آشكار ميگردد.3
مخاطب هر سوره گاه عقل و انديشه انسان است، گاه قلب و دل او و گاه هر دو با هم.
از اين روست كه ميبيني برخي از سورهها، رنگ استدلال به خود ميگيرد، برخي رنگ تصوير هنري و تعدادي آميزهاي از اين دو روش.
امّا علاوه بر اين دو مخاطب (عقل و قلب)، گاهي اوقات خود گوش نيز بهرهاي از خطاب خداوندي را از آن خويش ميگرداند.
در اينجاست كه ما ديگر تنها با كلمه و واژهي مجرد(word) و يا تصوير و ايماژ صرف(image) روبرو نيستم؛ بلكه علاوه بر آنها، نغمه و آهنگ را نيز احساس ميكنيم. در اينجاست كه نواي موسيقايي آيات شكل ميگيرد. و علاوه بر عقل(كه كارش استدلال است) و قلب (كه كارش احساس است) و چشم (كه كارش مشاهدهي تصاوير و صحنههاست)، گوش نيز بهرهي خود را ميبرد. اين همان چيزي است كه «بُعد موسيقايي» آيات نام ميگيرد. بُعدي كه اگر تبيين گردد، پردهي ديگري از چهرهي آيات برميگيرد و زيباييهاي دلانگيز آن را آشكار ميسازد.
منظور از بعد موسيقايي آن است كه گوينده يا نويسنده در كلام خود، واژهها و كلمههايي را به كار برد كه افزون بر زيبايي،خوشآوايي با محتوا و درونمايه خود نيز كاملاً هماهنگ و همنوا باشد. اگر صحنه، صحنه شور وعشق است، واژهها بگونهاي باشد كه شور و شيدايي را به تصوير كشد و اگر صحنه، صحنهي مبارزه و حماسه است،واژهها آهنگ پيكار و طبل جنگ را در گوشها طنين اندازد.
فغان كاين لوليان شوخ شيرين كار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را
با خواندن چند بار اين بيت بويژه مصرع اول، شيريني، شور و شيدايي عشق را كه برخاسته از كلمههاي «شين دار» شوخ، شيرين كار و شهر آشوب ، هستند در كام خويش احساس ميكني.به كار بردن حرف لطيف و گوش نواز «نون» در كلمههاي «فغان»، «كاين»، «لوليان»، «شيرين»، «چنان»،«بردند»، «تركان» و «خوان» و همنوايي حرف«ر» در كلمههاي «شيرين»،«كار»، «شهر»، «بردند»، «صبر» و «تركان» نيز در اين آهنگ بيتأثير نيست.
در اين بيت چنان كه ميبيني حرف«ش» چهار بار، حرف«ن» نُه بار و حرف «را» هفت بار به كار رفته كه سه گروه همنوا را تشكيل ميدهند. تو گويي اين سه گروه همنوا دست به دست هم داده تا فغان و فرياد حافظ را از ديدن «لوليان شوخ شيرين كار شهر آشوب» در گوش بنوازند:
«به تكا…به تكاپو زره سفر آمد
هي و هاي و هياهو كه به خانه در آمد
تن خيس سمندش، خم و پيچ كمندش
قد سرو بلندش همه جلوهگر آمد».1
يك بار ديگر اين بند را بخوان. آيا صداي پاي اسب را احساس نمي كني؟ بدون شك اين احساس برخاسته از نغمهاي است كه واژهي «به تكا، به تكاپو» در گوش تو طنين ميافكند.آيا صداي همهمه سمند را ميشنوي؟ اين صدا از پشت هم آيي كلمههاي «هي» ،«هاي» ، «هياهوي» در عبارت«هي و هاي و هياهو» احساس ميشود.
آواي موسيقايي در «عاديات»
با توجه به آنچه گفته آمد، حال يك بار ديگر ـ با اين نگاه ـ سوره «عاديات» را بخوان: «وَالعادياتِ ضَبحاً .فَالمورياتِ قَدحاً. فَالمُغيراتِ صُبحاً. فَاثَرنَ بِه نَقعاً. فَوَسَطنَ بِهِ جَمعاً.…
ميبيني
اولاً: طول آيهها متفاوت است(كوتاه و بلند).آيههاي 1تا3مساوي و هر يك داراي 13حرف ميباشند.
آيههاي 4و5اندكي كوتاهتر بوده و هر يك داراي 12حرف هستند. به آيههاي 6و7كه ميرسيم طول آنها بيشتر ميشود. آيه6داراي 18حرف و آيه9 به بيشترين طول نسبي خود،(25حرف) ميرسد و سپس طول آيات در آيه 10به كوتاهي گرايش پيدا ميكند،(14حرف) در پايان، آيه يازدهم، 19حرف را به خود اختصاص ميدهد.
ثانياً: كوتاه و بلند بودن اوزان و فواصل، هماهنگ با محتواي آيات تغيير مييابد. آيههاي 1تا5داراي فواصل شديد و رزمي ميباشند. «والعاديات ضبحاً. فالموريات قدحاً. فالمغيرات صبحاً.…
آهنگ اين آيات، اسبهاي مجاهدان را با گامهاي تند، و جست و خيز اندامها و جهش برق سمها و نفسهاي پي در پي به تصوير ميكشند…
از اين رو آهنگ آيات، آهنگ شتاب و پرش را تداعي ميكنند.2
ثالثاً: هنگامي كه جنگ به پايان ميرسد و غبارفرو مينشيند، نياز به تأمل، درنگ، خودسازي و سازندگي بيشتر احساس ميشود. در اين مرحله، آهنگ آيات نيز به يك آرامش نسبي ميرسد. توگويي موج توفان فرونشسته و دريا به آرامش رسيده است. اين تأمل و آرامش را تو در آيات6و8 به ويژه از بخش آخر هر آيه كه با فصلها و اوزان متفاوت فعول و فعيل(كنود ـ شهيد ـ شديد) آمده است،احساس ميكني.
«محمد المبارك» در كتاب خود، «بررسي هنري چند متن قرآني» (دراسة ادبية لنصوصٍ من القرآن) مينويسد:
خواننده اين سوره، آهنگ موسيقايي را به روشني احساس ميكند. به ويژه اگر آن را به شيوهي هنري ـ ترتيل ـ بخواند چند گروه موسيقايي را ميبيند:
گروه اول: داراي پنج فراز است كه همه از آهنگ موسيقايي يكساني برخوردارند. در اين گروه، حروف مد دار اندك و هر فراز، از دو كلمه تشكيل ميشود. آغاز آنها مدهاي بلند و پايان آنها(فاصله آيه) داراي كلمههاي سه حرفي هستند كه تنها حرف آخر آنها،مد دارد. (ضبحا، قدحا، صبحا، نقعا، جمعا). اين فرازها با كششهايشان (مدها) و پي هم آيي حرفهاي محركشان، دويدن اسبها و فرود آمدن سمها و فرا رفتن آنها را به تصوير ميكشند.
گروه دوم: داراي مدهايي بلندتر است. اين آيات،گويي با مدها و كششهاي بلندشان ،خواننده را به تأملي دراز و آرامشي (براي تفكر) فراميخواند. فاصلهها نيز در اين آيهها از نظر آهنگ بطور كامل دگرگون ميشوند،( كنود، شهيد، شديد).
گروه سوم: از يك سو داراي مدهاي بلند،(افلا يعلم اذا) و از سويي،از پي هم آيي حركتها در بعضي كلمات(بعثر) برخوردارند. فاصلهها نيز در اين آيات (قبور، صدور) با دو گروه قبلي متفاوت ميباشند.
در پايان بايد گفت: يك ذهن خشك كه تنها قواعد دستوري زبان را فرا گرفته؛ اما گوش خود را به شنيدن نواها و نغمههاي موسيقايي كلمات عادت نداده،از اين پرده رمزي نخواهد شنيد.
تا نباشي آشنا زين پرده رمزي نشنوي گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
(حافظ)
1. سيمين بهبهاني.
2. پرتويي از قرآن، آيت اللّه سيد محمود طالقاني، ذيل سوره «عاديات».
3. خوانندگان فرهيخته توجه دارند كه اين گفتار، تفسير سورهي عاديات نيست؛ بلكه نيم نگاهي به «آواي موسيقايي» اين سوره است. چه آنكه «تفسير سورهي عاديات» دريايي از معارف را فراروي ما قرار ميدهد كه «آواي موسيقايي» تنها قطرهاي از آن است.